کُمد دیواری

.

یه کارگردان امریکایی هست به اسم جاد اپتاو که تا اونجایی که من کارهاش رو دیدم مضمون‌هاش درمورد درگیری‌های زناشوییه. یه طورایی توی مایه‌های رامبت جوات منتها بزرگوار اپتاو از سال 1990 و فلان با یک بانو زندگیشو به اشتراک گذاشته پس به کل مقایسه‌ی عبثی کردم. اینو نوشتم که بگم می‌خوام یه فیلم دیگشو ببینم با اسم Trainwreck 

.

دارم فکر میکنم اگر دراما نبود صد هزار بار خودمو کشته بودم

.

همین خود تو. چندبار دلت نخواست دیگه از صفر شروع کنی؟ نشستی فقط با من درد دل کردی که بدبیاری آوردی؟ بعد یه تپه گه رو بعنوان زندگی به من دادی میگی از صفر شروع کن؟ این صفره؟ چندسال از باقی مونده عمرم رو زور بزنم که برسم به نزدیک صفر تقریبی؟

.

یه شِبْه پِین فتیش عجیبی درخودم یافتم. دوست دارم توی چشمم چیزی فرو کنم. نوک دماغ دیگری؟ انگشت دست؟ درِ اسپری کیلر؟ یا لب‌های بهم فشرده شده.

.

اوستای نجارم خواب دیده دختر ده ماهه‌اش، پنج ساله شده و توی دستش سیگاره. برای ف تعریف کرد. ف به من نگاه کرد به اوستای نجار گفت خواب نمی‌دیدی هم این بچه‌ها کار خودشون رو می‌کنن. چپ چپ نگاه کردم که یعنی وقتی هر دو نفریتون قد پیام حمله‌ی سرکرده‌ی یک قبیله سرخ‌پوست دود تولید می‌کنین حرف بیخود نزنین. ف اصلاح کرد: خود سیگاره مهم نیست، تابویی که سیگار برای زن می‌شکنه مهمه باز چپ نگاه کردم به اوستا گفتم: یعنی با سیده جون دوست نبودی قبل ازدواج؟ بوسه و کنار و افت و خیز؟ چیزی نگفت. گفتم البته ف هم یادش رفته چطور بابام وقتی فهمید با خواهرم هم خونه شده کوبید از جنوب کشور اومد تهران‌‌.

پ‌ن:

آیا صاحب‌کارم اون چسه حقوق رو این هفته بهم می‌ده یک پاکت سیگار سه ماه آتی رو فراهم آورم؟ با ما باشید.

.

تصور می‌کنم وقتی که رگ دستم رو می‌برم به ضمه‌ی ب و تشدید حرف ر، لب‌هام رو بگیرم جلوی جریان آزاد خون و بنوشمش دریای درونم رو.

.

از وهم رونده، از حقیقت مونده
از قصه وامونده.

با حفظ نفرت ته قلبم، برای رویاهای احمقانه‌ی بابام گریه کردم. دوست داشت ماشین‌باز قدری بشه.

.

منو قایم کن توی پیراهنت

نقطه

قرارداد تراپیستم با مرکز مشاوره‌ای که می‌رفتم تموم شده و جاش یه آقایی اومده و تنها هیستری که از وضعیت روانی من داره یه مُشت کلیدواژه روی کاغذه. بسیار گریستم برای این که نکنه تراپیست تازه مذهبی باشه؟ نکنه ته ذهنش یه مرد سنتی خفته یا حتی هشیار باشه؟ نکنه اوضاع رو از این بدتر کنه؟ نکنه قول‌هایی که تراپیست قبلی بهم داد هیچ کدوم عملی نشه؟ نکنه غم ته‌نشین توی دلم براش مهم نباشه؟ نکنه برام فلوکستین و سرترالین بنویسه گه بزنه به همین ته مونده‌ی امیال جنسی‌ام؟

 

پی‌نوشت: چون خیلی غمگینم می‌رم سریال لوئیس سی کی رو هم دانلود می‌کنم که با دیدنش بگا برم.