کُمد دیواری

- این شب‌ها واقعا شب‌های بلندی نیستن. نمی‌دونم روی چه حساب کوتاه بودن روزها رو با بلند بودن شب مساوی می‌دونن. این شب‌ها واقعا شب‌های بلندی نیستن و من هرچقدر وقت تلف می‌کنم به همه‌ی وقت تلف کردن‌هام نمی‌رسم.

 

- کشف جدیدی نیست. من از وضعیت بحرانی خوشم میاد. بهش اعتیاد دارم. یکسری کردارهای آشکارا در رفتارم پیدا کردم که با کردارهای آدم‌های بیخودی که از لحاظ فنّی دایی‌ام شناخته می‌شن مو نمی‌زنه. این یعنی من فقط یه آدم عوضی ِ خودخواهِ تن‌ لش و پول‌پرستم؟ طبق مطالعات جدیدم نه! من فقط از بحرانی‌ کردن امور لذت می‌برم.

 

- شکوهمندانه بازگشتم به دوران خواب‌های اپیزودیک. یا خواب‌های یه قسمت امشب ببین قسمت بعدی رو دو شب دیگه: می‌رم مدرسه کلاس رو می‌پیچونم طبقه‌ی بالای کلاس‌ها حالت خوابگاه رو داره. می‌چپم توی یه سوئیتی هربار و عیاشی می‌کنم. اتاق کناری من دست اوی و مادرش و پسرشه. ساچ ئه شیم.

نظرات (۳)

منم دقیقا مثل توام اصلا از وضعیت فعلی راضی نیستم از اون طرف هم قدرت تغییرش رو ندارم! حوصله هیچی و هیشکی رو ندارم و یه روزمرگی شدید هم تو زندگی افتاده که..

پاسخ:
مرگ 
فقط مرگ شاید. 

من هیچوقت خواب‌هایی که می‌بینم رو یادم نمی‌مونه چه برسه به اینکه خواب اپیزودیک ببینم :)

پاسخ:
من یه دوره‌ای حتی دستم بود که درمورد چه مضمونی خواب ببینم :)))

مرگ خشک و خالی هم حیفه!! مرگ ادم باید باشکوه باشه...

یه تاثیری بگذاره و بره

راشن رولت رو برا همین میخوام! 500 میلیون بزارن وسط دو نفر مسابقه بده هر کی برد پولو برداره و بره خوش باشه

یا خود طرف تفنگ رو بزاره رو سرش بزنه اگه نمرد ارزش زندگی رو بدونه و بره دنبال زندگی و اگر هم مرد که فبه المراد...

 

پاسخ:
شکوه‌های الکی:)))