- میل جنسیام رو کامل از دست دادم و از پرخاشگری درونیام پیشلرزههاش رو خوب حس میکنم. باز باید برم بجورم ببینم چه کوفتی مصرف کردم که اینطوری شدم. ریز ریز این سبک زندگی عصبانیام میکنه.
- فکر میکنم. عکسها رو تماشا میکنم. دروغ نگم با بیشترش میخندم و گریه میکنم.نمیدونم بخاطر وضعیت جدید منه یا اون همه کشته و زخمی به جا گذاشتن برای زندگی ایدهآلم یا امیال فروکش کردهی جنسیام یا ترس که اینطور به کل ماجرام احساس انجام کامل مناسک شستشوی پیکر بیجان و پیچیدنش لای کفن و خاک کردنش با دستهای خودم رو دارم؟
پِیرنگ امشب: دو تا مرد رو تصور کنین که دوستی بینظیری با همدیگه دارن و البته همکارن. یکی از اون مردها متاهله و یک دختر ده ساله داره. مرد دیگر مجرده اگر ملیتش رو ایرانی ندونیم پروندهی سکشوال هرسمنت ثبت شده توی دادگاه ایالتش داره. (خب رسمی تجاوزی رخ نداده اما شِبْه آزارهای منزجرکنندهای وجود داشته) و اگر ملیتشون ایرانی بود مرد متاهل کمابیش در جریان وضعیت اخلاقی دوست و همکارش قرار داشت. خب! ماجرا افکنی اینجا رُخ میده! اگر مرد مجرد در یکی از مهمونی های مشترک دختر مرد متاهل رو مورد آزار قرار بده، مرد متاهل چه برخوردی رو پیش میگیره؟ اگر ملیتش ایرانی بود چی؟ اگر این خزعبلات رو خوندین و درگیرش شدین پس به ذهن مریض من خوش اومدین.
اول که حتما یه چیزی به خوردت دادن... :)
دوما وضعیت جدیدت چطوره؟
سوم هم که باید چوب لای درزش کرد فرق نمیکنه کجا باشه ( و همچنین برا خودش که گذاشته همچین ادمی که میدونسته مریض هست وارد خونش بشه!)