آدم همیشه فریب میخوره که نکنه از این ستون به اون یکی ستون فرجی باشه؟ اما نبود. برخلاف دیشب، از سر شب بساطم رو برداشتم آوردم کنار شعلههای کمجون بخاری. گفتم شاید اگر مثل دیشب نور برسه به سر و صورتم راحتتر بخوابم. نخوابیدم. نمیتونم.
اضافه نوشت: از آدمهایی که فکر میکنن اگر با بقیه قلنبه سلنبه حرف بزنن و طرف نفهمه یعنی خیلی باسوادن، قطع امید کردم. برو جوون. من پیرِ این عرصهام.
اضافهتر نوشت: دنبال یک کمپ یا پانسیون یا دیوونهخونهی ترتمیز میگردم برای اهدا کردن خودم، به شرطی که سیگار آزاد باشه/ لباس پوشیدن تحت اراده باشه/ این لپتاپ فکستنی و مودم زهوار در رفتهامم بعنوان میهمان پذیرفته شه. در ازاش حاضرم انسان آزمایشگاهی هرعلمی بشم. این از من.
طعنهی روز: جلسات نوروفیدبک رو نمیرفتی زودتر از خواب بلند نمیشدی؟
اضافهتر تر تر تر تر نوشت: رسیدم به اونجایی از ریک اند مورتی که مورتی به سامر میگه هیچکس با هدف متولد نشده، هیچ مقصدی نداره، آخرش همه میمیریم. حالا بیا بریم تلویزیون تماشا کنیم، یا یه مونولوگی توی همین مایهها.
های. امروز یادم افتاد بلاگ هم وجود داره.
قسمت جدید ریک اند مورتی رو دیدی؟ من که نمیتونم از هیچجا دانلودش کنم :(