کُمد دیواری

-دلم می‌خواد دوازده ساعت از شبانه روز رو بخوابم و دوازده ساعت مابقی رو فیلم تماشا کنم و زندگی انگلی رو به حد اعلا برسونم.

 

-یکی بود می‌گفت "شرایط زندگی از هربُعدی بخوای نگاهش کنی توی وطن ناامید کننده ست و نکته همینه! درست وقتی که بقیه از ناامیدی همگانی کنار کشیدن و تو داری در مسیر خوش آب و هوای بادیه باطل‌گردی می‌کنی بنگ! می‌زنه و موفق می‌شی" راستش این روزها زیاد گفته‌ی منطقیی به نظرم نمی‌رسه.

 

- بسته‌ی سیگاری که سه شهریور خریدم درحال تموم شدنه و به همون دلیلی که نمی‌تونم بدهی‌ام رو با اون بدهکار پست قبلی صاف کنم، نمی‌دونم اگر ته پاکت بهمن پایه کوتاه عزیزم دربیاد، باید چه گهی بخورم. این پاراگراف اگر عنوانی داشت یقیناً "خب! دوستان! قدرت خرید سیگار رو هم از دست دادیم" بود‌.

 

 

- اونقدر اینجا جا خوش کردم که حتی وقتی اینترنت وصل شده همینجا می‌مونم. 

نظرات (۴)

خسته شدم از این شرایط:(

پاسخ:
دو تا راه نداریم :)) یا ناامید بشیم بزنیم کنار. 
یا ادامه بدیم و تهش یه وجب خاکه دیگه عامو.

دقیقا. کل امید زندگیم اینه که از طریق درس برم یه خاک دیگه. الان هدف اصلیمه:))

پاسخ:
کلی آرزوی موفقیت داکتر جان

مرسی، امیدوارم شما به ساحل آرامش برسین.

هی روزگار. سوختیم. نمیدونم چه حسیه ولی خوندن دست نوشته ها باعث میشه آدم احساس تنهایی نکنه و یه حس نزدیکیه عجیبیه با وجود ناشناس بودن

پاسخ:
همه‌ی ماها دچار یک رابطه‌ی نزدیک‌تر از خونی هستیم باهم. ایرانی بودن. یا با هم می‌گذرونیم یا با هم تموم می‌شیم.